، تا این لحظه: 10 سال و 7 روز سن داره

بهترین حس

درد کلیه

عزیزکم از روز شنبه دردای کلیه حسابی بی تابم کرد در حدی که عرق میریخت به تنم و نفس کشیدنم سخت میشد و حتی نمی تونستم داد بزنم  حتی از جام نمی تونستم بلند شم تا گوشیمو بردارم و زنگ بزنم به بابابیی   تو همون اوج درد بالا آوردنام هم بهش اضافه میشد و حسابی  بی رمق میشدم مثل  مرده ها میوفتادم و از درد به خودم میپیچیدم  بهتر که شدم به بابایی گفتم  اومد و  رفتیم بیمارستانی که دکترم شبا اونجا بود پزشک کشیک  آزمایش داد اول بعد گرفتن نمونه خون و ادرار مقدار زیاد خون و شن تو کلیه هام دوباره پیدا بود  نمی دونی چه شبی رو صبح کردم از درد  سحر ساعتای 5 درد به اوج رسید و هر 2 دقیقه یه بار توالت لازم بود...
28 آبان 1392

مامان خنگ

نمی دونم چیکار کردم تمام مطالب شدن تاریخشون 25 آبان اومدم موضوع بارداری رو ثبت کردم و  پست ها رو یکی یکی  بهش انتقال دادم که تمام تاریخ هام خراب شدن و یه ساعته دارم گریه میکنم اینم مامانه تو داری؟     دوستان کی میدونه چیکار کنم که درست بشه؟
25 آبان 1392

15 هفتگی = عاشورا

عشق مامان دنیای این روزهای من پر شده از استرس و نگرانی بی اشتهایی ها و تهوع ها انگار تا ماه آخر میخوان همراهمون باشن هنوز بعد گذشت 20 روز از کنترل دوم هیچ وزنی اضافه نکردم درد کلیه و عفونت ادرار هم بهش اضافه شده هنوز رد کبودی سرم ها رو دستام خوب نشده که پشتم از بستری شدن میلرزه و امان از تنهایی که تو این روزها چقدر بیشتر حس میشن یه هفته ای خونه مامانم بودم اما مریضی های جور واجور مامان و بابام حسابی ناراحتم میکردن و باز میترسیدم و یواشکی اشک میریختم و به ظاهر میخندیدم تا ناراحتی من بیشتر ناراحتشون نکنه کنترل سومم 6 آذر ه اما انگار مشکل کلیه و دردهای اعصاب خورد کن رو تا 2 هفته دیگه نمی تونم تحمل کنم و...
25 آبان 1392

دل دیوونم از تو تنها نشونم از تو-یه عکس یادگاری که خودتم نداری

دیشب کلا حال و هوای خوبی داشتم بعد چند روز بی حوصلگی دل تو دلم نبود  حس خوبی داشتم سرحال و پر انرژِی , با وجود اینکه هوا خیلی گرفته بود. رفتم آزمایشگاه جواب آزمایشتو گرفتم و بعد رفتم به سمنت مطب دکتر همش دعا دعا میکرم جای پارک گیرم بیاد تا زود بتونم برم مطب کارای خدا تو اون خیابون شلوغ  انگار جلوی مطب دکتر و واسه من خالی گذاشته بودن گفتم خدا رو شکر فسقلی خیلی خوش شانسی دارم حدودا 2 ساعتی تو مطب الاف شدم نوبتم که شد دکتر با کنترل وزنم و آزمایشات و سونوی شما گفت رشد نی نی خوبه داره تورو می بلعه اما خودت از کنترل اول وزنت ثابت مونده  3 روز بستری برات مینویسم که با کلی قسم آیه و قول که کنترل بعدی خوب جبران ...
7 آبان 1392

جواب آزمایش غربالگری+کنترل دوم

گل نازم امروز جواب آزمایش غربالگریت آماده میشه و برای ساعت 8 هم پیش خانوم دکتر وقت گرفتم تا سونوی ان تی و آزمایشتو ببرم و نشون بدم و کنترل دومم رو انجام بدن خیلی ناراحتم چون وزنم از اولین کنترل که تو هفته 7 بود هیچ فرقی نکرده اما میدونم تو حالت خوبه   این روزا خیلی خوشحالم که تو کنارم هستی اما گاهی اوقات افکار و انرژی های منفی که هدفشون از پا درآوردن منه حسابی منو می ترسونه تو خودت خوب میدونی که چی میگم تو خودت خوب میدونی که من چقدر ساکت شکستم  و باز هم تحمل کردم بابای مهربونت این روزها تمام سعیش بر اینکه که من یه لحظه هم ناراحت نشم یا دور از استرس باشم اما نمی زارن هنوز که اون بالا بالا ها  هستی هنوز که فر...
6 آبان 1392

سونو ان تی

شنبه 27 مهر ساعت 6 و نیم با بابایی راهی مطب شدیم برای انجام سونو ان تی کمی استرس داشتم توی راه همش به مشکلاتی که متاسفانه پیش اومده بود فکر میکردم از جمله تصادف هفته پیش و خسارت سنگینی که به هر دو ماشین وارد شد و بدیش این بود که بابایی مقصر بود -فدای سر کوچولوت عزیزم خطر جانی خدا رو صد هزار بار شکر پیش نیومد اما کمی مسائل دیگه هم پیش اومده بود که چند روزی میشد درگیر بودیم اندر احوالات ویار هم بگم که دوباره حاله بدم برگشته و شب درمیون سروم و آمپول دارم و اون شب برای سونو باید هم چیزای شیرین میخوردم هم مثانم پره می بود و منم که از مایعات بدم میاد چون به محض خوردن مایعات تهوع و استفراغ به سراغم میاد اما هر جور بود تحمل کردم خدارو شکر ...
29 مهر 1392

هفته ای که گذشت

عشق کوچولوی من یه هفته خونه مامان بزرگ بودیم و خیلی با خاله ها و زندایی ها و بچه ها خوش گذشت مامان طفلی منم که همه جوره در حال سرویس دادن به من و تو بود حالم خیلی بهتر شده فقط عصر تا آخر شب حالت تهوع ها ادامه داره پنجشنبه هم بابایی مهربون اومد دنبالمون و با یه هدیه خیلی زیبا سورپرایزم کرد دست بابایی مهربون درد نکنه خیلی هوامو داره و واقعا ممنون و مدیونشم هر روز ازم میپرسه الان نی نی مون چند هفتشه الان نی نی مون چند سانته الان چه شکلیه باز من میام و تیکری که تو نی نی سایت  دارم و براش باز میکنم و حدود شکل و رشدت رو میبینه ایشالا هفته دیگه  که برای ان تی میرم جنسیتت رو هم بهمون بگن ----------------------...
20 مهر 1392

2سالگی با شما

  عزیز دل مامان دیروز 2 سال از زندگی مشترک منو بابایی زیر یه سقف گذشت و امسال زیبا تر شد سالگرد عروسیمون با وجود کوچولوی تو   ...
15 مهر 1392

9 هفته

وای 9 هفته چه  سخت گذشت مثل اینکه با بزرگ تر شدن شما  حال من هم بهتر میشه به جز شبا که حالت تهوع و بالا آوردن  بی حالم و خستم میکنه روزها خیلی خوبی و کمی خوردنیهای مقوی میخورم گرچه نمی تونم زیاد از هر چیزی بخورم اما کم و پر انرژی مصرف میکنم  ماشالله هزار ماشالله چیزای خوب و با ارزش غذایی بالا رو دوست داری اما توی کنترل هفته گذشته وزنم هیچ تغییری نکرده بود من عاشق فست فود بودم  چیپس و کرانچی و نوشابه  ااما الان از هیچ نو غذای بیرونی حتی از  آبمیوه هم خوشم نمیاد امشب میرم خونه مامانم تا یه هفته که باز بابایی بیاد دنبالمون تو این یه هفته قول بده نی نی خوبی باشی که من خونه مامانم بهم خوش بگ...
11 مهر 1392

خوبی؟

قربونت بشم که چند روزیه مامانو اذیت نکردی جمعه کله پاچه ای زدیم به رگ کـــــــــــــــی  اونم منی که از کله پاچه متنفر بودم خیلی جالبه تو داری همه چیه منو تغییر میدی خدارو شکر تو اومدی و برنامه خواب من تنظیم شد شبا اگه ولم کنن 8 و نیم خوابم 5 صبحم بیدار م و حسابی سرحال دیشب رفتم جواب آزمایشو گرفتم و با سونو بردم پیش مهناز جون همه چی خوب بود جز مقدار زیاد خونی که تو ادرار من بود و به مشکل مسخره و عذاب آور کلیه هام مربوط بود این روزها چون از آب بدم اومده و وقتی آب میخورم تهوعم زیاد میشه به کلیه هام یه مقدار فشار اومده مهناز جون گفت مایعات زیاد بخورم که برای شما مشکلی پبش نیاد برای 27 مهر سونوهای nt و nb که مال هفت...
7 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهترین حس می باشد